رنامههای «از متخصص بپرسید» فرانش به قسمت سوم خود میرسد. در این قسمت با کاوه یزدیفرد صحبت خواهیم کرد و بهدنبال رسیدن به پاسخهایی هستیم که خیلی از علاقهمندان به حوزه استارتاپهای آنلاین و کارآفرینی به دنبال آن هستند!
فهرست محتوای این مقاله
زمانی، کمتر کسی میدانست استارتاپ چیست. کسبوکارهای نوپا تعدادشان بسیار کمتر بود و بهنسبت امروز، شانس کمی برای موفقیت یا حداقل مشهور شدن داشتند.
امروز اوضاع اندکی فرق کرده و بهلطف وجود برنامههایی مثل استارتاپویکند و دیگر فضاهایی که برای رشد بیشتر کسبوکارهای نوپا برگزار میشوند میتوان قشر بیشمار علاقهمندان به کارآفرینی را دید. اما در این بین یک مشکل هم وجود دارد!
با افزایش شهرت حوزه استارتاپهای آنلاین، تب بهخصوصی برای کارآفرین شدن و ساخت یک استارتاپ ایجاد شده است. یعنی افرادی را میبینیم که بدون داشتن اهداف مشخص بهدنبال ایجاد یک کسبوکار نوپا هستند. در این میان، سوالات متعددی هم درمورد بحث توسعه کسبوکار و راهاندازی آن وجود دارد که بهدرستی پاسخی برای آن داده نشده.
این مساله فرصتی را برای ما بهوجود آورد تا برای سومین قسمت از برنامههای «از متخصص بپرسید» با کاوه یزدیفرد همصحبت شویم و برای رسیدن پاسخ به سوالاتمان درمورد راهاندازی یک کسبوکار آنلاین به سراغ او برویم.
نام و چهره کاوه یزدیفرد برای موسسان بسیاری از استارتاپها آشنا است. او امروز در شتابدهنده آواتک در نقش مدیر ارشد عملیات و مربی کارآفرینی فعالیت میکند و پیشتر هم در شرکت سرآوا به عنوان مدیر استراتژی کسبوکار حضور داشت.
مهمان ما، بخش قابل توجهی از دوران حرفهای خود را در حوزه مهندسی شیمی گذرانده است. کاوه بهدلیل علاقهای که برای حوزه بازاریابی داشت، به سوئد رفت و کارشناسی ارشد MBA را هم دریافت کرد.
او دانشی را که در حوزه MBA کسبکرده بود به گروه صنعتی سولیکو برد تا فعالیتهای حرفهای خود را به مرحلهای تازه ببرد که در ادامه باعث پیوستن او به سرآوا پارس و آواتک شد. داستان زندگی و تجربیاتش را بهتر از زبان خودش بشنویم:
ـ فکر میکنم جواب این سوال به تفاوتهای درونی افراد با هم برمیگردد. یک نفر بهتر تصمیم میگیرد یک نفر در ایدهپردازی خوب است. در بین این تفاوتها شاید انگیزه اصلی برای کارآفرین شدن نوع نگاه ما به آینده و ریسکپذیری است. بعضیها نگاه بلندمدتتری به زندگی و اهدافشان دارند و ابهام درمورد نتیجه کارها را بهتر تحمل میکنند. این تحملِ عدم قطعیت، خود بستری را فراهم میکند که زمینه اجرا کردن ایدههای جدید را میسازد.
ـ من هم در یک دورهای، کارآفرینی را تجربه کردم. زمانی که با عقبه مهندسی دارویی و شیمی فعال بودم برای تحصیل در MBA به سوئد رفتم و بعد از بازگشتم از آنجا ، بیشتر کارهایم به سمت بحثهای بازاریابی و استراتژی متمایل شد. طی فرآیندی من در سولیکو مشغول شدم و ما در آنجا برای حل یکی از نیازهای مجموعه، باید یک شرکت ]به نام آتیبال[ را از صفر میساختیم؛ یعنی یک کارآفرینی-درونسازمانی باید انجام میدادیم.
باتوجه به درگیریهای مدیرعامل آنجا آقای سلیمانی و اعتماد او به من، تقریبا عمده کار تاسیس آتیبال را به دست گرفتم. از تاسیس شرکت، تا پیدا کردن فضا و سایر بحثهای اجرایی لازم را انجام دادم تا درنهایت این شرکت به جایی رسید که بخشهای مختلف داشت، واحدها فعالیت تخصصی خودشان را انجام میدادند و حتی مدل درآمدزاییاش مشخص شد.
در طول ساخت این شرکت، من تجربیات خوبی گرفتم و با فضای ایجاد کسبوکار آشنا شدم. در واقع اصلا بدم نمیآید که کارآفرینی کنم اما مساله این است که از جایی که هستم راضیام و به ساختن کارآفرینهای جدید بیشتر علاقهمندم.
ـ من معتقدم که افراد در کاری موفق میشوند که واقعا به آن نیاز و تعلق داشته باشند. پس بهنظرم اگر کاری را انجام میدهند که برایشان نیاز نیست بهتر است که آن کار را نکنند. درگیر جو نشویم، براساس اهداف واقعیمان پیش برویم تا افرادی نیاز بهحضورشان داریم بتوانند راحتتر به صحنه بیایند.
ـ دقیقا اینجاست که خودشناسی مهم میشود. چرا که فکر میکنم اگر به یک کاری نیاز داشته باشی به آن میرسی و در آن موفق میشوی. مثلا من نیاز دارم که با آدمها، چیزهایی که یادگرفتهام را به اشتراک بگذارم؛ نیاز دارم با کودکان و نوجوانان و حتی دانشجوها در ارتباط باشم. این چیزی است که من از خودم شناختهام برای همین در طول هفته با عشق، علاقه و انگیزه، میروم تدریس میکنم یا در آواتک با کارآفرینهای آینده، دانش این حوزه را به اشتراک میگذارم.
ـ حس میکنم بهخاطر علاقهای که در کمک کردن به جوانهای کشورم دارم، در گام بعد باید در سطح وسیعتری فعالیت کنم چرا که متوجه خواهم شد که کار کردن شخصی خودم کافی نیست. شاید باید با یک همافزایی بین دیگر افرادی که در این زمینه نقش دارند فضایی را ایجاد کنم که بتوانیم باعث رشد و پیشرفت بهتر جوانها باشیم. انگار که بخواهم آواتک را از طول، عرض و ارتفاع بزرگتر کنم. برای اینکار هم باید یک شبکه با همکاری افرادی که نقش تاثیرگذاری در این حوزه دارند ایجاد کنیم تا بتوانیم در ابعاد کشوری به جوانهایمان کمک کنیم.
ـ راستش را بخواهی، این سوال در زمانهای مختلف که از من پرسیدهاند اما جوابهای متفاوتی گرفتند. چون دانش من هم مثل یک استارتاپ روزبهروز پختهتر میشود. در حال حاضر فکر میکنم اصلیترین ویژگی برای یک کارآفرین خودانضباطی و خودانگیختگی است. این دو، عواملی هستند که در زمان و مکانی که قرار داریم باعث پیشروی یک کارآفرین میشوند. چرا که نسبت به هرموقعیتی ممکن است ویژگیهای متفاوتی برای موفقیت لازم داشته باشیم.
این دو ویژگی برای چابک (Agile) بودن اهمیت بالایی دارند، در درجه بعدی بهنظرم ثبات روحی و انگیزشی شدیدا در پیشرفت و حتی لذت ما از زندگی نقش دارد.
ـ یک طرف داستان برمیگردد به سیستم مغز و اعصاب انسان و هورمونهای پاداش مثل دوپامین. اینکه افراد سبک زندگی درستی داشته باشند، از برنامه خواب و خوراک سالم بهره ببرند و برنامه روزانه منظمی داشته باشند، اهمیت زیادی در سیستم هورمونی ما دارد. نوع سبک زندگی خیلی بیشتر از آنچه فکر میکنید در حال و احوال ما مهم است. برای همین من به خیلیها میگویم که طب سنتی را هم امتحان بکنند تا مزاجشان را بهتر بشناسند.
بُعد مهمتر ماجرا اما این است که ما یاد بگیریم برای رسیدن به ثبات، انگیزش را از درون خودمان پیدا کنیم. به مرکز کنترل درونی معتقد باشیم و بدانیم آنچه اتفاق میافتد در آخر توسط ما رقم میخورد پس نباید آن را گردن فرد دیگری بیدار میشویم.
درنهایت باید خودمان را بهتر بشناسیم تا بتوانیم موتور جوشانی از انگیزه را در درونمان پیدا کنیم. واقعا انگیزهای که از بیرون میآید، کمک خاصی به ما نخواهد کرد؛ پول، پاداش، ترفیع موقعیت شغلی، اینها در تحقیقات هیچوقت بهطور بلند مدت تاثیر خاصی نشان ندادهاند.
ـ تصور میکنم، سرمایهگذاری یک شرکت بر روی یک استارتاپ فقط تابع قوانین و حسابهای مالی نیست. برخی مجموعهها، با دید بلندتری به مساله نگاه میکنند و انتظارات دیگری جز سودآوری از سرمایهگذاری دارند.
اقتصاد این مدل از سرمایهگذاری هم اقتضا میکند که دنبال سودآوریهای آنی نباشیم و بلکه سعی کنی دارایی را بسازی که مستحکمتر است و بتواند برای شما دورنمای قویتری ترسیم کند.
این اتفاق دقیقا در غرب هم طی ۲۰-۳۰ سال اخیر افتاده و نسلهای مختلف استارتاپها آمدند تا امروز جاهایی مثل آمازون با خرید کسبوکارهای نوپای خاص سعی در تکمیل یک سبد داشتهاند. سبدی که بتواند یک اکوسیستم را بسازد و هر استارتاپ با دیگری همافزایی داشته باشد. مانند اینکه مایکروسافت لینکدین را میخرد و لینکدین هم قبل از آن لیندا را میگیرد تا یک اکوسیستم End-to-end را ایجاد کنند.
ـ این سوالات خیلی پرسیده میشود. اینکه ما چطور بفهمیم ایدهمان دزدیده نمیشود؟ راستش همه میدانیم الان دیگر ایدههایی که خیلی جنبه ابداعی و اختراعگونه دارند، کمتر دیده میشوند و مورد توجه قرار میگیرند. اکثر استارتاپها در اصل مدلهای بومیسازی شده از ایدههایی خارجی هستند که امتحان خود را پس دادهاند، ایدههای که تقریبا درسترس همه هستند.
پس اگر با خودمان صادق باشیم، این ایده نیست که ارزش کار را بالا میبرد. چگونگی اجرا، مزیت رقابتی و داشتن یک تیم خوب بیشتر از هرچیزی اهمیت دارند. همین تیم خوب یک عامل کلیدی است. تیمی که افراد آن باهم همسو باشند، میتوانند کارهای بزرگی کنند. منظور از همسویی این نیست که همه شبیه به هم باشند؛ بلکه با وجود تفاوتهایی که افراد تیم دارند، بتوانند با همافزایی در یک مسیر حرکت کنند.
الان ما وارد این دوران شدهایم. ضمن اینکه در آواتک سعی میکنیم با شتابدادن به فرآیند اجرای مدل کسبوکار شما بتوانید زودتر وارد رقابت بشوید.
فراموش نکنیم با مخفی کردن و در پستو نگهداشتن ایده نمیتوانیم از آن محافظت کنیم. برعکس، باید بدانید آنچه شما با بقیه به اشتراک میگذارید، قدرتش بیشتر میشود. شاید بترسید که رقیبانتان زیاد میشوند که درست است، اما در عوض آن بازار هم گسترده میشود. فرقش مثل این میماند که شما یک سهم بزرگ از یک کیک کوچک داشته باشید یا یک سهم کوچک از یک کیک بسیار بزرگتر. قطعا همان قطاع کوچک از یک کیک بزرگ ارزش بسیار بیشتری نسبت به سهمی عمده از بازاری محدود دارد.
یک مساله مهمی که جایش را خالی میبینم، توجه و تمرکز بر روی تیمها به عنوان مجموعه از انسانها است که نیازهای انسانی دارند. اینکه در یک تیم، نقش فرهنگ و اهمیت به خود اشخاص چقدر در نتایج کار میتواند اثربخش باشد.
توجه نکردن به این مساله و پرداختن به صرفا مسائل فنی با دید کوتاه مدت قطعا در طول عمر استارتاپ تاثیر مناسبی ندارد. اصلا بهخاطر همین مساله نرخ جدا شدن همموسسها (Co-Founder) در ایران بهنسبت مرحلهای که در آن قرار داریم بالا است! این نشان میدهد که ما هنوز نتوانستیم ارزشها و هنجارهایمان را مشترک کنیم و همسو حرکت کنیم.
موضوع بعدی که من میبینم، توازن بین تیمها است. یعنی میبینم که بعضا برخی گروهها شدیدا تمرکزشان روی مسائل فنی است اما در عوض در بحث بازار و دانش کسبوکار ضعیف عمل میکنند. از طرف دیگر تیمهایی را میبینم که MBA خواندهاند و مدیریت بلدند اما وقتی سراغ تواناییهای فنی میرویم متوجه میشویم که در این مساله دانش کمی دارند و عقب هستند. این توازن باید با انتخاب صحیح افراد و مهمتر توسعه آنها در ادامه مسیر استارتاپ بهوجود بیاید.
ـ بین تعداد زیادی که برای شتابدهی به کمپ آواتک مراجعه میکنند یک مساله بارز، این است که تصویر درستی از داستان استارتاپی ندارند. فکر میکنند اختراعی کردند و میتوانند به سادگی وارد شوند. بهنظرم از پایه باید بدانند که مفهوم مدل کسبوکار چیست. ما حتی تیمهایی داشتیم که تا مرحله پیش-شتابدهی هم آمدند و کارشان خوب بوده اما وقتی میپرسیم ارزش و Valueتان را بگویید، نمیتوانند آن را شرح دهند. شاید چون سیستم آموزشی ما نتوانسته یادگیری افراد را براساس حل مساله جلو ببرد. کسبوکار یک کشف نیست یک مسیر است که کار مستمر نیاز دارد. این را نباید فراموش کنیم.