رنامههای «از متخصص بپرسید» فرانش به قسمت سوم خود میرسد. در این قسمت با کاوه یزدیفرد صحبت خواهیم کرد و بهدنبال رسیدن به پاسخهایی هستیم که خیلی از علاقهمندان به حوزه استارتاپهای آنلاین و کارآفرینی به دنبال آن هستند!
فهرست محتوای این مقاله
زمانی، کمتر کسی میدانست استارتاپ چیست. کسبوکارهای نوپا تعدادشان بسیار کمتر بود و بهنسبت امروز، شانس کمی برای موفقیت یا حداقل مشهور شدن داشتند.
امروز اوضاع اندکی فرق کرده و بهلطف وجود برنامههایی مثل استارتاپویکند و دیگر فضاهایی که برای رشد بیشتر کسبوکارهای نوپا برگزار میشوند میتوان قشر بیشمار علاقهمندان به کارآفرینی را دید. اما در این بین یک مشکل هم وجود دارد!
با افزایش شهرت حوزه استارتاپهای آنلاین، تب بهخصوصی برای کارآفرین شدن و ساخت یک استارتاپ ایجاد شده است. یعنی افرادی را میبینیم که بدون داشتن اهداف مشخص بهدنبال ایجاد یک کسبوکار نوپا هستند. در این میان، سوالات متعددی هم درمورد بحث توسعه کسبوکار و راهاندازی آن وجود دارد که بهدرستی پاسخی برای آن داده نشده.
این مساله فرصتی را برای ما بهوجود آورد تا برای سومین قسمت از برنامههای «از متخصص بپرسید» با کاوه یزدیفرد همصحبت شویم و برای رسیدن پاسخ به سوالاتمان درمورد راهاندازی یک کسبوکار آنلاین به سراغ او برویم.
نام و چهره کاوه یزدیفرد برای موسسان بسیاری از استارتاپها آشنا است. او امروز در شتابدهنده آواتک در نقش مدیر ارشد عملیات و مربی کارآفرینی فعالیت میکند و پیشتر هم در شرکت سرآوا به عنوان مدیر استراتژی کسبوکار حضور داشت.
مهمان ما، بخش قابل توجهی از دوران حرفهای خود را در حوزه مهندسی شیمی گذرانده است. کاوه بهدلیل علاقهای که برای حوزه بازاریابی داشت، به سوئد رفت و کارشناسی ارشد MBA را هم دریافت کرد.
او دانشی را که در حوزه MBA کسبکرده بود به گروه صنعتی سولیکو برد تا فعالیتهای حرفهای خود را به مرحلهای تازه ببرد که در ادامه باعث پیوستن او به سرآوا پارس و آواتک شد. داستان زندگی و تجربیاتش را بهتر از زبان خودش بشنویم:
ـ فکر میکنم جواب این سوال به تفاوتهای درونی افراد با هم برمیگردد. یک نفر بهتر تصمیم میگیرد یک نفر در ایدهپردازی خوب است. در بین این تفاوتها شاید انگیزه اصلی برای کارآفرین شدن نوع نگاه ما به آینده و ریسکپذیری است. بعضیها نگاه بلندمدتتری به زندگی و اهدافشان دارند و ابهام درمورد نتیجه کارها را بهتر تحمل میکنند. این تحملِ عدم قطعیت، خود بستری را فراهم میکند که زمینه اجرا کردن ایدههای جدید را میسازد.
ـ من هم در یک دورهای، کارآفرینی را تجربه کردم. زمانی که با عقبه مهندسی دارویی و شیمی فعال بودم برای تحصیل در MBA به سوئد رفتم و بعد از بازگشتم از آنجا ، بیشتر کارهایم به سمت بحثهای بازاریابی و استراتژی متمایل شد. طی فرآیندی من در سولیکو مشغول شدم و ما در آنجا برای حل یکی از نیازهای مجموعه، باید یک شرکت ]به نام آتیبال[ را از صفر میساختیم؛ یعنی یک کارآفرینی-درونسازمانی باید انجام میدادیم.
باتوجه به درگیریهای مدیرعامل آنجا آقای سلیمانی و اعتماد او به من، تقریبا عمده کار تاسیس آتیبال را به دست گرفتم. از تاسیس شرکت، تا پیدا کردن فضا و سایر بحثهای اجرایی لازم را انجام دادم تا درنهایت این شرکت به جایی رسید که بخشهای مختلف داشت، واحدها فعالیت تخصصی خودشان را انجام میدادند و حتی مدل درآمدزاییاش مشخص شد.
در طول ساخت این شرکت، من تجربیات خوبی گرفتم و با فضای ایجاد کسبوکار آشنا شدم. در واقع اصلا بدم نمیآید که کارآفرینی کنم اما مساله این است که از جایی که هستم راضیام و به ساختن کارآفرینهای جدید بیشتر علاقهمندم.
ـ من معتقدم که افراد در کاری موفق میشوند که واقعا به آن نیاز و تعلق داشته باشند. پس بهنظرم اگر کاری را انجام میدهند که برایشان نیاز نیست بهتر است که آن کار را نکنند. درگیر جو نشویم، براساس اهداف واقعیمان پیش برویم تا افرادی نیاز بهحضورشان داریم بتوانند راحتتر به صحنه بیایند.
ـ دقیقا اینجاست که خودشناسی مهم میشود. چرا که فکر میکنم اگر به یک کاری نیاز داشته باشی به آن میرسی و در آن موفق میشوی. مثلا من نیاز دارم که با آدمها، چیزهایی که یادگرفتهام را به اشتراک بگذارم؛ نیاز دارم با کودکان و نوجوانان و حتی دانشجوها در ارتباط باشم. این چیزی است که من از خودم شناختهام برای همین در طول هفته با عشق، علاقه و انگیزه، میروم تدریس میکنم یا در آواتک با کارآفرینهای آینده، دانش این حوزه را به اشتراک میگذارم.
ـ حس میکنم بهخاطر علاقهای که در کمک کردن به جوانهای کشورم دارم، در گام بعد باید در سطح وسیعتری فعالیت کنم چرا که متوجه خواهم شد که کار کردن شخصی خودم کافی نیست. شاید باید با یک همافزایی بین دیگر افرادی که در این زمینه نقش دارند فضایی را ایجاد کنم که بتوانیم باعث رشد و پیشرفت بهتر جوانها باشیم. انگار که بخواهم آواتک را از طول، عرض و ارتفاع بزرگتر کنم. برای اینکار هم باید یک شبکه با همکاری افرادی که نقش تاثیرگذاری در این حوزه دارند ایجاد کنیم تا بتوانیم در ابعاد کشوری به جوانهایمان کمک کنیم.
ـ راستش را بخواهی، این سوال در زمانهای مختلف که از من پرسیدهاند اما جوابهای متفاوتی گرفتند. چون دانش من هم مثل یک استارتاپ روزبهروز پختهتر میشود. در حال حاضر فکر میکنم اصلیترین ویژگی برای یک کارآفرین خودانضباطی و خودانگیختگی است. این دو، عواملی هستند که در زمان و مکانی که قرار داریم باعث پیشروی یک کارآفرین میشوند. چرا که نسبت به هرموقعیتی ممکن است ویژگیهای متفاوتی برای موفقیت لازم داشته باشیم.
این دو ویژگی برای چابک (Agile) بودن اهمیت بالایی دارند، در درجه بعدی بهنظرم ثبات روحی و انگیزشی شدیدا در پیشرفت و حتی لذت ما از زندگی نقش دارد.
ـ یک طرف داستان برمیگردد به سیستم مغز و اعصاب انسان و هورمونهای پاداش مثل دوپامین. اینکه افراد سبک زندگی درستی داشته باشند، از برنامه خواب و خوراک سالم بهره ببرند و برنامه روزانه منظمی داشته باشند، اهمیت زیادی در سیستم هورمونی ما دارد. نوع سبک زندگی خیلی بیشتر از آنچه فکر میکنید در حال و احوال ما مهم است. برای همین من به خیلیها میگویم که طب سنتی را هم امتحان بکنند تا مزاجشان را بهتر بشناسند.
بُعد مهمتر ماجرا اما این است که ما یاد بگیریم برای رسیدن به ثبات، انگیزش را از درون خودمان پیدا کنیم. به مرکز کنترل درونی معتقد باشیم و بدانیم آنچه اتفاق میافتد در آخر توسط ما رقم میخورد پس نباید آن را گردن فرد دیگری بیدار میشویم.
درنهایت باید خودمان را بهتر بشناسیم تا بتوانیم موتور جوشانی از انگیزه را در درونمان پیدا کنیم. واقعا انگیزهای که از بیرون میآید، کمک خاصی به ما نخواهد کرد؛ پول، پاداش، ترفیع موقعیت شغلی، اینها در تحقیقات هیچوقت بهطور بلند مدت تاثیر خاصی نشان ندادهاند.
ـ تصور میکنم، سرمایهگذاری یک شرکت بر روی یک استارتاپ فقط تابع قوانین و حسابهای مالی نیست. برخی مجموعهها، با دید بلندتری به مساله نگاه میکنند و انتظارات دیگری جز سودآوری از سرمایهگذاری دارند.
اقتصاد این مدل از سرمایهگذاری هم اقتضا میکند که دنبال سودآوریهای آنی نباشیم و بلکه سعی کنی دارایی را بسازی که مستحکمتر است و بتواند برای شما دورنمای قویتری ترسیم کند.
این اتفاق دقیقا در غرب هم طی ۲۰-۳۰ سال اخیر افتاده و نسلهای مختلف استارتاپها آمدند تا امروز جاهایی مثل آمازون با خرید کسبوکارهای نوپای خاص سعی در تکمیل یک سبد داشتهاند. سبدی که بتواند یک اکوسیستم را بسازد و هر استارتاپ با دیگری همافزایی داشته باشد. مانند اینکه مایکروسافت لینکدین را میخرد و لینکدین هم قبل از آن لیندا را میگیرد تا یک اکوسیستم End-to-end را ایجاد کنند.
ـ این سوالات خیلی پرسیده میشود. اینکه ما چطور بفهمیم ایدهمان دزدیده نمیشود؟ راستش همه میدانیم الان دیگر ایدههایی که خیلی جنبه ابداعی و اختراعگونه دارند، کمتر دیده میشوند و مورد توجه قرار میگیرند. اکثر استارتاپها در اصل مدلهای بومیسازی شده از ایدههایی خارجی هستند که امتحان خود را پس دادهاند، ایدههای که تقریبا درسترس همه هستند.
پس اگر با خودمان صادق باشیم، این ایده نیست که ارزش کار را بالا میبرد. چگونگی اجرا، مزیت رقابتی و داشتن یک تیم خوب بیشتر از هرچیزی اهمیت دارند. همین تیم خوب یک عامل کلیدی است. تیمی که افراد آن باهم همسو باشند، میتوانند کارهای بزرگی کنند. منظور از همسویی این نیست که همه شبیه به هم باشند؛ بلکه با وجود تفاوتهایی که افراد تیم دارند، بتوانند با همافزایی در یک مسیر حرکت کنند.
الان ما وارد این دوران شدهایم. ضمن اینکه در آواتک سعی میکنیم با شتابدادن به فرآیند اجرای مدل کسبوکار شما بتوانید زودتر وارد رقابت بشوید.
فراموش نکنیم با مخفی کردن و در پستو نگهداشتن ایده نمیتوانیم از آن محافظت کنیم. برعکس، باید بدانید آنچه شما با بقیه به اشتراک میگذارید، قدرتش بیشتر میشود. شاید بترسید که رقیبانتان زیاد میشوند که درست است، اما در عوض آن بازار هم گسترده میشود. فرقش مثل این میماند که شما یک سهم بزرگ از یک کیک کوچک داشته باشید یا یک سهم کوچک از یک کیک بسیار بزرگتر. قطعا همان قطاع کوچک از یک کیک بزرگ ارزش بسیار بیشتری نسبت به سهمی عمده از بازاری محدود دارد.
یک مساله مهمی که جایش را خالی میبینم، توجه و تمرکز بر روی تیمها به عنوان مجموعه از انسانها است که نیازهای انسانی دارند. اینکه در یک تیم، نقش فرهنگ و اهمیت به خود اشخاص چقدر در نتایج کار میتواند اثربخش باشد.
توجه نکردن به این مساله و پرداختن به صرفا مسائل فنی با دید کوتاه مدت قطعا در طول عمر استارتاپ تاثیر مناسبی ندارد. اصلا بهخاطر همین مساله نرخ جدا شدن همموسسها (Co-Founder) در ایران بهنسبت مرحلهای که در آن قرار داریم بالا است! این نشان میدهد که ما هنوز نتوانستیم ارزشها و هنجارهایمان را مشترک کنیم و همسو حرکت کنیم.
موضوع بعدی که من میبینم، توازن بین تیمها است. یعنی میبینم که بعضا برخی گروهها شدیدا تمرکزشان روی مسائل فنی است اما در عوض در بحث بازار و دانش کسبوکار ضعیف عمل میکنند. از طرف دیگر تیمهایی را میبینم که MBA خواندهاند و مدیریت بلدند اما وقتی سراغ تواناییهای فنی میرویم متوجه میشویم که در این مساله دانش کمی دارند و عقب هستند. این توازن باید با انتخاب صحیح افراد و مهمتر توسعه آنها در ادامه مسیر استارتاپ بهوجود بیاید.
ـ بین تعداد زیادی که برای شتابدهی به کمپ آواتک مراجعه میکنند یک مساله بارز، این است که تصویر درستی از داستان استارتاپی ندارند. فکر میکنند اختراعی کردند و میتوانند به سادگی وارد شوند. بهنظرم از پایه باید بدانند که مفهوم مدل کسبوکار چیست. ما حتی تیمهایی داشتیم که تا مرحله پیش-شتابدهی هم آمدند و کارشان خوب بوده اما وقتی میپرسیم ارزش و Valueتان را بگویید، نمیتوانند آن را شرح دهند. شاید چون سیستم آموزشی ما نتوانسته یادگیری افراد را براساس حل مساله جلو ببرد. کسبوکار یک کشف نیست یک مسیر است که کار مستمر نیاز دارد. این را نباید فراموش کنیم.
در این آموزش زبان برنامه نویسی روبی Ruby شما آموزش میدهیم چگونه اولین برنامه خود به زبان Ruby را به آسانی ایجاد نمایید.
برای آموزش Ruby به زبان فارسی ساده آماده ای؟
برنامه “سلام،دنیا”(Hello World!) در برنامه نویسی کامپیوتر مرسوم است. این اولین برنامه ساده و کامل برای مبتدیان است، و این یک راه خوب برای اطمینان از پیکربندی مناسب محیط شماست.
این آموزش شما را به سمت ساخت این برنامه به زبان روبی میبرد. هرچند برای جذابیت بیشتر، برنامه “Hello, World!”مرسوم را تغییر میدهیم که در آن، نام کاربر را درخواست کند.
سپس از نام در خوش آمدگویی استفاده میکنیم. وقتی آموزشتان تمام شد، برنامه ای دارید که هنگام اجرا شدن شبیه به این عمل میکند.
فهرست محتوای این مقاله
شما باید یک محیط توسعه محلی روبی (Local Ruby Development Environment) را روی کامپیوتر خود تنظیم کنید.
با دنبال کردن یکی از این آموزشها، یکی را تنظیم کنید.
برای نوشتن برنامه “Hello, World!”، یک ویرایشگر متن خط فرمان مثل نانورا بازکرده و یک فایل جدید میسازیم.
وقتی فایل نوشته در پنجره ترمینال (Terminal Window) باز شد، شروع به نوشتن برنامه خود میکنیم:
بیایید اجزای مختلف کد را جدا کنیم.
Puts یک متد در زبان روبی است که به کامپیوتر میگوید یک متن را روی صفحه نمایش دهد.
بعد از متد puts یک رشته از کارکتر ها میآیند. “Hello, World!”،درون نقل قول قرار میگیرد. هر کارکتری درون نقل قول(“”) رشته(string) خوانده می شود. متد puts این رشته را هنگام اجرا روی صفحه نمایش میدهد.
برخی متدها مثل puts به صورت پیشفرض در روبی وجود دارند. این متدهای درونی(Built in) هنگام ساخت برنامه روبی همیشه در دسترسند. شما همچنین می توانید متدهای خود را تعریف کنید.
ذخیره سازی و خروج از نانو با زدن کلیدهای Control و X ، و هنگام درخواست ذخیره سازی از شما، کلید Y را فشار دهید.
بیایید برنامه خود را امتحان کنیم.
آمادهی اجرای برنامه نوشته شده “Hello, World!”هستیم. با استفاده از دستور ruby که بعد از آن نام فایل ساخته شده می آید، این کار را انجام میدهیم.
برنامه اجرا شده و خروجی زیر را نمایش میدهد.
بیایید ببینیم چه اتفاقی رخ داده است.
با اجرای دستور ruby، مفسر (Interpreter) روبی راه اندازی میشود. مفسر روبی فایل مشخص شده شما را میخواند و محتویاتش را ارزیابی میکند. با فراخوانی تابع puts خط puts”Hello, World!” اجرا میشود. رشته “Hello, World!”به تابع فرستاده شده است.
در این مثال، رشته “Hello, World!”به دلیل اینکه به عنوان یک مقدار برای متد ارسال شده است، همچنین آرگومان (Argument) خوانده میشود.
علائم بیرون از رشته “Hello, World!” به این دلیل که به روبی میگویند شامل یک رشته هستند،روی صفحه پرینت نمیشوند. نقل قولها در آغاز و پایان رشته مشخص می شوند.
برنامه کار می کند، اما می توانیم آن را تعاملی تر کنیم. بیایید ببینیم چگونه.
هر بار برنامهمان را اجرا میکنیم،همان خروجی را تولید میکند. بیایید نام شخصی که برنامه را اجرا کرده بخواهیم.
ما بعدا میتوانیم از این نام در خروجی استفاده کنیم.
به جای اصلاح برنامه موجود، یک برنامهی جدید با نام greeting.rb در ویرایشگر نانو ایجاد کنید.
اول این خط را اضافه کنید که نام کاربر را درخواست می کند.
بار دیگر، ما از متد puts برای پرینت متن استفاده میکنیم.
الان این خط را برای گرفتن ورودی کاربر اضافه کنید.
خط بعدی کمی بیشتر نیاز به توضیح دارد. بیایید آنها را بررسی کنیم.
متد gets به کامپیوتر میگوید که برای وارد کردن ورودی با کیبورد صبر کند. این توقف به کاربر اجازه میدهد تا هر چیزی دلش خواست وارد کند. برنامه هنگامی که کاربر کلید Enter را فشرد، ادامه مییابد. تمامی کلیدها از جمله کلید Enter گرفته و به رشته ای از کارکترها تبدیل میشوند.
از این کارکترها میخواهیم در خروجی استفاده کنیم، پس کارکترها را با اختصاص رشته به متغیری با نام name ذخیره میکنیم. روبی رشته را در حافظه کامپیوتر تا زمانی که برنامه در حال اجراست، ذخیره میکند.
در اخر این خط را اضافه کنید تا خروجی را پرینت کند.
دوباره از متدputs استفاده میکنیم اما این بار از یک خصوصیت روبی با نام درون یابی رشته ای(string interpolation) که به ما اجازه میدهد مقداری را به متغیری اختصاص دهیم و آن را درون رشته قرار دهیم. به جای کلمه name ما مقداری را که در متغیر name ذخیره شده است میگیریم که باید نام کاربر باشد.
ذخیره سازی و خروج از نانو با زدن کلیدهای CTRL+X ، و هنگام درخواست ذخیره سازی از شما، کلید Y را فشار دهید.
اکنون برنامه را اجرا کنید. از شما درخواست میشود که نام خود را وارد کنید، بنابراین آن را وارد کنید و کلید Enter را بزنید.
خروجی آنچه فکر میکردید نخواهد بود:
به جای Hi, Sammy! I’m Ruby! بعد از name به یک خط بعد رفته است.
برنامه تمام کلیدهای ما را دریافت میکند از جمله کلید Enter که برنامه را به ادامه دادن وا میدارد. در یک رشته فشار دادن کلید Enterکارکتر خاصی ایجاد میکند که مابقی رشته را به خط بعد میبرد. خروجی برنامه دقیقا همان کاری را انجام می دهد که ما به آن گفتیم. متن وارد شده را نمایش میدهد که شامل آن خط جدید هم هست. همانی نیست که ما انتظار داشتیم ولی قابل تغییر است.
فایل greeting.rb در ویرایشگر خود باز کنید.
این خط را در برنامه خود بیابید.
و آن را مانند زیراصلاح کنید.
این از متد chop روبی روی رشته ای که با gets گرفتیم، استفاده میکند. متدchop آخرین کارکتر رشته را پاک میکند. در این مورد، خط جدید را که توسط Enter بوجود آمده است پاک میکند.
ذخیره سازی و خروج از نانو با زدن کلیدهای CTRL+X ، و هنگام درخواست ذخیره سازی از شما، کلید Y را فشار دهید.
برنامه را دوباره اجرا کنید.
این بار پس از آنکه نامتان را وارد کردید و کلیدEnter را زدید، خروجی مورد انتظار را میگیرید.
اکنون یک برنامه به زبان روبی دارید که ورودی را از کاربر میگیرد و آن را روی صفحه، نمایش میدهد.
حالا میدانید که چطور درخواست ورودی، پردازش پاسخ، و نمایش خروجی میشود، تلاش کنید برنامه خود را بیشتر گسترش دهید.
برای مثال رنگ مورد علاقه کاربر را درخواست کنید و برنامه بگوید که رنگ مورد علاقه اش قرمز است.
شما می توانید از این روش برای ساخت برنامه Mad-Lib ساده استفاده کنید.
تگهای متا (meta tags) آغازگر بسیاری از آموزشهای سئو هستند. دلیل این که ما امروز این مقاله را برای ارائه به شما انتخاب کردیم، این است که بسیاری از مواقع درباره بد بودن تگهای متا حرفهایی به گوش میخورد.
یکی از اولین چیزهایی که در بررسی هر سایتی موشکافی میشود، استفاده از تگهای متاست، چرا که جزو اولین عناصر درج شده در بالای هر صفحه محسوب میشوند.
اما در این مقاله، ما قصد منفی بافی درباره تگهای متا را نداریم، چرا که تگهای متا، یکی از بهترین ابزارهای سئو در بحث بازاریابی جستجو (search marketer) هستند و قرار است شما را با جادوی تگهای متا در سئو آشنا کنیم، پس با ما همراه باشید.
برچسبهای متا همیشه کارایی خود را داشته اند، قرار نیست ما همه تگهای متا را در در یک مقاله جای دهیم و درباره همه آنها صحبت کنیم، اگر به دنبال منبعی از آنها هستید میتوانید به وبسایت www.metatags.org مراجعه کنید و در آنجا با همه تگهای متا آشنا شوید.
اما نکتهای که وجود دارد، این است که استفاده از همه تگهای متا اجباری نیست و در واقع همه آنها برای شما کاربرد ندارند. نکته مهم، استفاده از تگهای متای مناسب و محتوای با کیفیت، تضمینی برای رضایت کاربران و ارتقای رنک شما در موتورهای جستجوست.
متا تگهایی که معرفی خواهیم کرد، مهمترین متاهایی هستند که باید در هر صفحه وجود داشته باشند، مهم نیست چرا، فقط اگر کار کردن با آنها را بلد هستید، حتما آنها را به کار ببرید:
<meta http-equiv="Content-Type" content="text/html; charset=utf-8" />
<meta http-equiv="Content-Type" content="text/html; charset=ISO-8859-1">
این برچسب در رتبهبندی تأثیر نمیگذارد، اما در نظر گرفتن آن بسیار مهم است. این یک نسخه تبلیغی است که تعیین میکند کاربران روی نتیجه شما کلیک میکنند یا خیر. آن را در ۱۶۰ کاراکتر بنویسید و حتما از کلمات مهم استفاده کنید تا توجه کاربر جلب شود.
<meta name=viewport content="width=device-width, initial-scale=1">
سایتهای مختلف باید در شرایط خاصی از این موارد استفاده کنند، اما اگر میتوانید بدون مراجعه به آنها به کار خود ادامه بدهید، لطفا این کار را انجام دهید.
بیایید این موضوع را کمی روشن تر کنیم: از نظر نمایه سازی، اگر برچسب روبات را مشخص نکنید، همه مطالب شما ایندکس میشوند. اما اگر بخواهید بخشی از سایت شما ایندکس نشود، کافیست که از noindex مانند مثال زیر استفاده کنید:
<meta name="robots" content="noindex" />
تگهای متای غیر مهم زیادی وجود دارند که شما الزامی برای استفاده از آنها ندارید. پس حتما در انتخاب تگهای مناسب دقت کنید.
تا به این جای کار با متا تگهای ضروی و غیر ضروری، آشنا شدید، اما تگهای متایی نیز وجود دارند که هیچگاه نیازی نیست از آنها استفاده کنید. اگر از این برچسبها استفاده کنید سئو شما آسیبی نمیبیند و تنها فضای اضافیای را برای عناصر بیفایده اشغال خواهید کرد.
Author/web author: از این برچسب برای نامگذاری نویسنده صفحه استفاده میشود.
Revisit after: این متا تگ به رباتهای موتوهای جستجو دستور میدهد که پس از مدت زمانی خاصی به یک صفحه برگردند. اما هیچ موتور جستجوی مهمی به این تگ اهمیتی نمی دهد.
Rating: از این برچسب برای نشان دادن رتبه رشد محتوا استفاده میشود.
Expiration/date: زمانی از این برچسب استفاده میشود که بخواهید برای مطالب خود تاریخ انقضا تعیین کنید. به نظر شما استفاده از چنین برچسبی معقول است؟
Copyright: وقتی که در پایان هر صفحهای حق کپی رایت مشخص شده، دیگر چه نیازی ست که از این متا تگ دوباره استفاده کرد.
برچسبهای متای زیادی وجود دارد که استفاده از آنها به هیچ وجه توصیه نمی شود و کاری جز کدهای اضافه در صفحات شما انجام نمی دهند. در زمانی که کوتاه کردن کدها یکی از روشهای بهینه کردن محسوب میشود، پس چه نیازی است که صفحه خود را با متا تگهای بیفایده پُر کنید.
کلام پایانی
برچسبهای متا قطعات متنی هستند که محتوای یک صفحه را توصیف میکنند. مت تگها در صفحه ظاهر نمیشوند، بلکه فقط در کد صفحه هستند. سعی کنید همواره از مهمترینهای آنها استفاده کنید و در جهت بهبود سئو و رتبه خود گام بردارید.
ما توانایی شگفتانگیزی برای یادگیری داریم. اما متاسفانه انگیزه ما برای یادگیری، در بزرگسالی و با افزایش سن، کم میشود. در دوران کودکی به طور طبیعی کنجکاو و آزاد هستیم تا جهان و محیط پیرامون خود را کشف کنیم. در بزرگسالی، بیشتر تمایل به حفظ چیزهایی داریم که از پیش آموختهایم و در مقابلِ هرگونه داده و اطلاعاتی که تفکرات و نظرات ما را به چالش میکشند مقاومت میکنیم.
عجیب نیست که در حال حاضر، تقاضاهای فراوان برای جذب کارمندانی وجود دارد که میتوانند سطح بالای یادگیری در محیط کار را نشان بدهند. همچنین توانایی رشد سریع و انطباق مهارتهایی را دارند که در طول زندگی کاریشان قابل استفاده است. این تقاضا، با انقلاب تکنولوژی اخیر، بسیار مهمتر از پیش شده است.
در واقع، یکی از مهمترین تغییرات فرهنگی و فکری عصر دیجیتال، تبدیل اطلاعات به کالا و دسترسی آسان به آنها است.
با نوشتن یک سوال درست و جستجوی آن در گوگل، تقریبا میتوانیم پاسخِ هر چیزی را پیدا کنیم. البته اگر بتوانیم تشخیص دهیم که پاسخ به دست آمده کاملا درست است یا خیر. این امر در دنیای خبرهای جعلی و دادههای کثیف (اطلاعات نادرست و گمراه کننده :Dirty Data) کار آسانی نیست. نتیجه اصلی این اتفاق، کمرنگ شدن دانش و تخصص است. چیزی که ما امروزه میدانیم، کمتر از چیزی است که میتوانیم یاد بگیریم.
در حال حاضر، کارفرمایان تمایل کمتری برای استخدام افراد با یک تخصص خاص دارند. آنها ترجیح میدهند کارمندانی را استخدام کنند که توانایی و دانش گستردهتری دارند و میتوانند در طول کار، تخصص خود را توسعه داده و نقشهای مختلفی انجام دهند.
تمایل ما به افرادی که میتوانند «یادگیری را فرا بگیرند» چندان جدید نیست. بیش از یک قرن پیش، آلفرد بینت روانشناس فرانسوی (پیشگام در کاربرد آموزش و پروش مدرن و علم توسعه و پیشبرد کودک برای آموزش رسمی) گفت: «کار ما آموزش چیزهای مفید به دانشآموزان نیست؛ ما در ابتدا باید به آنها آموزش دهیم که چگونه میتوانند یاد بگیرند»
دیدگاه بینت در دنیای امروز، بسیار بیشتر از قبل مورد توجه و اهمیت قرار دارد.
در عصر تکنولوژی، وقتی همهی ما میتوانیم اطلاعات یکسانی را بازیابی کنیم؛ تمایز اصلی در دسترسی به دادهها نیست. بلکه در توانایی استفاده از آنها است. چیزی که امروزه بین افراد تفاوت ایجاد میکند، استعداد ترجمهی اطلاعات موجود و تبدیل آن به دانش مفید است. جالب اینجاست که داشتن اطلاعات زیاد، میتواند به فقر دانش منجر شود. جلوگیری از این اتفاق نیاز به یک ذهن کنجکاو و مشتاق دارد تا در برابر در هم ریختگی عصر دیجیتال مقاومت کند و بتواند با یک نظم دقیق به یادگیری ادامه دهد.
برخلاف اجدادمان که در دنیایی با تغییرات نسبتا کمِ زیست محیطی زندگی میکردند و به هر چیز تازه و نوظهوری واکنش نشان میدادند؛ امروزه نادیده گرفتن دادههای جدید، مهمتر از جذب آن است. درست مثل تمایل تکامل یافته ما برای به حداکثر رساندن مصرف انرژی که در جهان پر از فستفودها و غذاهای کم ارزش امروزی، ناسازگار است. در عصر رسانههایی مانند فیسبوک، توییتر و دسترسی سریع به اخبار نیز تمایل ما برای مصرف اطلاعات جدید نمیتواند سودمند باشد.
اخبار زندگی خصوصی سلبریتیها، معادل فکری همبرگر و پیتزا هستند (مقاومت در برابرشان سخت است)، اما برای سیر کردن ذهن کنجکاو و گرسنهی ما ارزش زیادی ندارند.
با گذشت زمان و پیشرفت روزافزون تکنولوژی، مشاغل و حرفههای امروزی میتوانند مانع یادگیری ما شوند. این مشاغل به جای گسترش مهارتهای فردی، خواستار عملکرد عالی و تمرکز انرژی افراد برای رسیدن به نتیجه مطلوب هستند. اغلب کارفرمایان به جای ترویج فرهنگ یادگیری، وسواس بیش از حدی روی نتیجه کار و سطوح بالاتر بهرهوری و کارایی دارند. این رفتار میتواند بزرگترین مانع برای کنجکاوی و یادگیری باشد. افرادی که به دنبال غلبه بر این چالش هستند، باید این چهار راهکار را در نظر بگیرند:
فهرست محتوای این مقاله
اغلب مردم «پتانسیل یادگیری» را به عنوان یکی از معیارهای اصلی انتخاب شغل و سازمان مناسب در نظر نمیگیرند. البته پتانسیل یادگیری شما تا حد زیادی وابسته به شخصیت شماست. داشتن صفاتی مانند یادگیری، کنجکاوی و تجربهاندوزی میتواند بسیار مهم باشد. چنان که انتظار میرود، هوش هم خصوصیت مهمی است. اما صرف نظر از این ویژگیها، تمایل شما به یادگیری به شدت تحت تاثیر نوع شغل، حرفه و سازمانی است که انتخاب میکنید. برای مثال، تحقیقات نشان میدهد که بهبود شرایط محیط یادگیری، نقش مهمی در تجربیات و کمک به توسعه دانش جدید ایفا میکند. شرکتهایی مانند گوگل، Unilever و Edmunds.com از کنجکاوی کارمندان خود استفاده مفید میکنند و به صورت مستقیم و غیر مستقیم به یادگیری آنها پاداش میدهند. برای ایجاد فرهنگ یادگیری، سازمانها باید به ایمنی روانی، تنوع، آزادی ایدهها و بازخوردها اهمیت بدهند؛ زیرا با این روش مانع به وجود آمدن نتایج کم ارزش و کوتاه مدت میشوند.
یکی از بزرگترین مشکلات در محیط کار، نداشتن زمانی برای یادگیری است. به خصوص وقتی تمام تمرکز خود را صرف کارهایی میکنید که رئیستان از شما انتظار دارد. شما نمیتوانید توقع داشته باشید که وقت زیادی را به یادگیری اختصاص دهید. با این حال، بسیار ضروری است که برنامهای برای فرایند یادگیری، مدیریت رشد و پیشرفت حرفهای خود داشته باشید. اگر منتظرید تا به شما بگویند چه چیزی را باید یاد بگیرید، پس در یادگیری فعال نیستید. حتی اگر زمان خاصی برای رسیدن اهدافتان وجود نداشته باشد؛ باید وقت لازم برای یادگیری را کنار بگذارید.
هر چند انتخاب مشاغلی که در آنها مهارت و استعداد دارید مناسبتر و آسانتر است؛ اما این کار فقط نقاط قوت شما را بهبود میبخشد. در صورتی که اگر چشمتان را به روی نقاط ضعفتان باز کرده و شجاع باشید، میتوانید نقاط قوت جدیدی را با توجه به این ضعفها در خود توسعه دهید. بنابراین اگر میخواهید مهارتهای تازهای بسازید، ناچارید روی چیزهایی که نمیدانید تمرکز کنید. یادتان باشد: حتی اگر شروع خوبی نداشته باشید؛ این کار توانایی شما را در یادگیری چیزهای جدید افزایش میدهد و باعث میشود مهارتهای جدیدی بیاموزید و دانش خود را تقویت کنید.
اغلب ما، یادگیری را با آموزش رسمی و تحصیلات آکادمیک یکسان میدانیم. اما گاهی بزرگترین فرصتهای یادگیری در محیط کار و به صورت خودجوش فراهم میشود. این یادگیریها نیازی به دورههای آموزشی ویژه ندارند بلکه از طریق همکاران، کارفرمایان و خصوصا مربیان به دست میآیند. برخلاف آموزشهای رسمی که فقط بر روی به دست آوردن یک تخصص خاص تمرکز دارند؛ خودآموزی و یادگیریهای اجتماعی میتواند موجب ایجاد عادتهای جدید و رفتارهای کاربردی شود. بیشتر مشکلاتی که در طول زندگی روزمره کاری با آن مواجه میشویم، بد تعریف شدهاند. بنابراین به جای راهحلهای فنی و دقیق، نیاز به یادگیری تطبیقی دارند.
با این حال، یادگیری از دیگران نیازمند پذیرش انتقادات و پیشنهادات است. اغلب ما در محیط کار چنان غرق نشان دادن شایستگیهای خود هستیم که یادگیری را فراموش میکنیم و فکر میکنیم که پذیرش پیشنهادات دیگران نشانهء ضعف ماست. حتی اگر فرصت محدودی برای یادگیری از دیگران داشته باشید، همیشه میتوانید چیزهایی درباره خودتان یاد بگیرید: دیگران استعدادها و عملکردهای شما را چگونه ارزیابی میکنند؟ پاسخ به این سوال کمک خواهد کرد تا شکافها و حوزههای یادگیری آینده را شناسایی کنید.
مهمترین نکته این است که یادگیری هرگز نباید متوقف شود. صرف نظر از دستآوردهای گذشته و جایگاه فعلی شما، آینده شغلیتان رابطه مستقیمی با تواناییهایتان در حفظ یادگیری دارد. تلاش کنید هر روز بیشتر از روز پیش یاد بگیرید و با مطالعه دورههای کسبوکار فرانش مهارتهای خود را تقویت کنید.
اُراکل دلفی روزی سقراط را داناترین مرد روی زمین خواند. سقراط بیدرنگ از این اتفاق به او گفت که اشتباه میکند و پاسخی داد که تا امروز شهرت خود را حفظ کرده است.
او گفت:«من فقط یک چیز میدانم، اینکه هیچ چیز نمیدانم»!
بهنظرت، چطور یک متفکر اسطورهای که از پایهگذاران فلسفه مدرن است خود را نادان خطاب میکند؟ این تناقض بزرگ را من شاید وقتی ۱۴-۱۵ سالم بود برای اولین بار وقتی که معلم مدرسهام گفت متوجهش شدم. در طول سالها از آدمهای بزرگ زیادی این جمله را باز شنیدم اما معنایش هیچوقت برایم تغییر نکرد: اینکه هرچقدر هم که آدم تحصیل کرده و اصلا نمره بیست کلاس هم که باشی باز میتوانی از هرکس و هرچیزی مفاهیم و تجربیات تازه یادبگیری!
یادگیری از اشتباهات گذشتهام را خیلی دوست دارم اما میدانی چه چیزی از آن برایم جذابتر است؟ یادگیری از اشتباهات دیگران! حضور آدمهای مختلف در زندگی ما یک نعمت است که تقریبا همه از آن برخورداریم و میتوانیم بهطور مداوم از آن استفاده کنیم.
آنچه در این مطلب میخوانید مهمترین چیزهایی است که من از دیگران و کتابهایی که خواندهام یادگرفتهام. برخی از آنها را قطعا شما میدانید و برای یادگرفتنشان هم زحمت زیادی کشیدهاید اما خوب است تا باز این لیست را مرور کنیم؛ چون به هرحال تجربه کردن همه این موارد بهطور شخصی کار عاقلانهای بهنظر نمیرسد و بسیار هم زمانبر است.
ضمن اینکه ما هرچیزی که را که سریعتر یادمیگیریم زودتر و بیشتر هم آن را فراموش میکنیم. برای همین باید در چنین فرصتهایی تجربیات ارزشمندمان را به خود یادآوری کنیم.
هیچوقت نگویید بیشتر از این نمیتوانم… . بلکه بگویید بیشتر میخواهم! هر مشکل، فرصتی تازه برای رشد است. رشدی که بین شما و افراد تمایز ایجاد میکند.
ایراد گرفتن از زمین و زمان یا همان غر زدن خودمان، بهترین راه برای تلف کردن وقت ارزشمندتان است. پس از این به بعد یا کاری برای یک مساله انجام دهید یا درموردش حرف نزنید.
درمورد خانواده و بهترین دوستانتان حرف میزنیم. اگر خانوادهای ندارید یکی بسازید. یادتان باشد که بسیاری از افرادی که هر روزه میبینید شبیه به توریستهایی در زندگی شما هستند که روزی میروند اما خانواده مادامالعمر است و به آسانی هم بهدست نمیآید.
صرفا برای اینکه شانس خود را امتحان کنید خود را درگیر یک ارتباط عاطفی نکنید. اینکار ایده خوبی نیست. شما بالاخره یا عاشق کسی هستید یا نیستید پس نه خودتان را گول بزنید و نه طرف مقابل را.
این مساله را من تا همین چندوقت پیش جدی نمیگرفتم. یک بدن سالم جایی است که همهچیز زندگی شما از آن آغاز میشود. نگویید نمیشود یا وقت ندارم. اگر نمیتوانید یک بدن سالم برای خودتان بسازید پس کلا چهکاری میتوانید انجام دهید؟
نوشتن خاطرات برای دختر بچهها نیست این تصورات از ذهنها بریزید بیرون. نوشتن اتفاقات روزمره زندگیتان به شما کمک میکند بهتر فکر کنید و روند احساسات خود را مدیریت کنید. لازم نیست نویسنده باشید. فقط باید برای زندگی خود و اتفاقات روزمرهتان ارزش بیشتری قائل شوید تا ثبتشان کنید.
از هرچیز و هرکس تشکر کنید. کوچکترین چیزهای خوب را جدی بگیرید. با اینکار میتوانید قدردانی را به عادتی خوب برای داشتن زندگی شاد مبدل کنید.
همه ما در آخر خواهیم مُرد. با این وجود، بهنظرت واقعا مهم است که دیگران درمورد تو، اهداف و کارهایت چه فکر میکنند؟!
شاید رفتن به دنبال خطر به عواقبی منجر شود اما قطعا ترسو بودن آدم را به هیچجا نمیرساند. همانطور که ما همیشه در فرانشگفتهایم:«ترس، سرآغاز شکسته!». پس شروع کنید.
وقتی میخواهید در کار بهخصوصی خوب و موفق باشید باید سالهای سال برایش وقت بگذارید. اگر مکرر از یک صنعت به صنعت دیگری و از یک حوزه به حوزه کاری دیگری جابهجا شوید تخصص کافی پیدا نخواهید کرد. یک حوزه حرفهای که دوستش دارید را شروع کنید تا ببینید که در نهایت بهترین نقش را در آن ایفا خواهید کرد.
گاهی آدم در جمعها و شرایطی قرار میگیرد که همه فقط به یکدیگر نگاه میکنند و نمیدانند که چه باید کرد. در چنین مواقعی رهبری مسیر را به عهده بگیرید. شما میتوانید یک مدیر یا پیشوا باشید اما اگر بخواهید. پیشتازی دیگران نه یک عنوان است و نه یک مسیر، بلکه انتخابی است که شما در درونتان میگیرید!
به خودتان یاد دهید که به پول اهمیت ندهید، درعوض تمرکزتان را روی ارزشها بگذارید. این فقط شامل پول نقد و حساب بانکیتان نمیشود، پس به وسایل و چیزهایی که صاحبشان هستید هم وابسته نشوید، وگرنه روزی آنها صاحب شما خواهند شد.
منظور از مهربان بودن، حساس بودن نیست. اشتباه نکنید. فقط با دنیا و دیگران نرمتر باشید. برای موفقیت لازم نیست بهدیگران توهین یا نقطه ضعفی از آنها پیدا کنید.
هوشیارتر باشید تا هم بهتر زنده بمانید هم بهتر زندگی کنید. لازمه هوشیاری هم یادگیری مداوم است. البته قرار نیست همیشه کتاب بخوانید بلکه باید بیشتر به بخشهای مختلف محیط و حتی عمرتان توجه کنید. یعنی از گذشته و اشتباهاتان و همینطور آدمهای اطراف تا میتوانید یادبگیرید.
حتی اگر عاشق کارتان هستید و هر روز برایتان شبیه به یک مسافرت یا روز تعطیل خوب میماند باید حواستان باشد که به موقع استراحت کنید. ما انسان هستیم نه ربات. این را هیچکدامان نباید فراموش کنیم.
مسخره است اگر بگوییم اصلا قضاوت نکنید چون چه بخواهیم یا نه، روزانه بخش زیادی از حواس ما درگیر قضاوت کردن افراد و مسائل مختلف است. اما این هم بهاین معنی نیست که خود را قاضی دنیا بدانیم. ضمن اینکه چون دیگران تصمیم متفاوتی نسبت به ما میگیرند به این معنی نیست که اشتباه میکنند!
همه ما قبض برق و گاز داریم؛ همه ما روابط دوستانه و عاطفی داریم که در بستر آنها مشکلات متعددی وجود دارد. پس فقط به خودتان فکر نکنید و گاهی دیگران را هم درنظر بگیرید. بعضیها کلید داشتن یک زندگی و ذهن آرام را تنها در این نکته دیدهاند.
برای هرکاری که میکنید لازم نیست در ذهنتان حسابوکتاب کنید. اینکه چقدر دیگران به شما بدهکارند. در غیر اینصورت آدم تلخی خواهید شد و تلخ بودن، هیچجای دنیا مزیت نیست.
ما هم مثل سایر موجودات در حال طی کردن سفر خودمان هستیم و در این راه چیزهای زیادی هست که از آنها سر نمیآوریم. کنجکاوی عالی است اما نیازی نیست همهچیز را بفهمیم. از مسیر لذت ببرید.
من به شخصه کلیشهها را دوست دارم، چرا که احساساتی همگانی در زندگی ما به شمار میروند. شما هم آنها را بپذیرید و از لحظهها و خندههای کوچک شاد شوید و لذتهای پنهان و اندک را قدر بدانید.
بله! میفهمم شما هم یک شخصیت مستقل هستید و مردم باید برایتان ارزش قائل باشند اما در نهایت همه ما مثل مورچههایی میمانیم که دنبال چیزی مشترک میگردیم. این یعنی هیچگاه یادتان نرود که دنیا دور پاشنه شما حرکت نمیکند.
اتفاقات ناخوشایند همهجا و بهدست همه رخ میدهند. لازم نیست از صبح تا شب وقت و اعصاب خود را برای گرفتن مچ دیگران یا حتی مچ خودتان سپری کنید. شما هم انسانید و اشتباه میکنید.
نه برای آنکه میراثی درست کنید، بلکه برای دل خودتان هم که شده یادبگیرید آهنگ بسازید، کتاب بنویسید، یک چیز را نجاری کنید. با اینکار احساس بهتری درمورد خودتان خواهید داشت. به علاوه اینکه میتوانید ساختههایتان را به دیگران هدیه دهید.
یادآوری اتفاقات و اشتباهات گذشته فقط برای یک کار بیشتر خوب نیست و آن هم یادگرفتن است!
فقط حرف نزنیم. گاهی عمل کنیم. اگر فقط یک گوشه بشینیم و دست روی دست بگذاریم هیچ نتیجه برای دیدن نخواهیم داشت.
شاید شما چیزهای بیشتری بدانید اما من و سقراط میدانیم که هیچ چیز نمیدانیم. برای همین همیشه باید یادبگیریم!